درس سوم

نسل آینده ساز

اهداف آموزشی

آشنایی با رسالت و مسئولیّت نسل نوجوان و جوان انقلاب

1-     آشنایی با رهنمودهای مقام معظم رهبری

2-     آشنایی با نقش جوانان در گذشته ، حال و آینده ی ایران

3-     آشنایی با دنیای نوجوانی

4-     نگرش مثبت نسبت به گذشته ، حال و آینده ی ایران

5-     آشنایی بیش تر با فعل و اهمّیّت آن

6-     ایجاد نگرش مثبت نسبت به زبان و ادب فارسی

روش های پیشنهادی تدریس

درس را می توان به روش های پرسش و پاسخ، آزادخوانی و روش خطابی تدریس کرد.

نکاتِ مهمّ درس

جوان و نوجوان چشمه ی جوشان نیرو و استعداد است . این توانایی و استعداد از چند منظر قابل بررسی است :

از منظر جسمانی نوجوانان و جوانان لبریز از توان اند و به همین دلیل جویای « خطر » و تلاش و تکاپو هستند . بهره گیری از این توانایی ها چه در رشد علمی و چه معنوی و در عرصه های ورزش و فعّالیّت های جمعی بایسته است .

نوجوان و جوان مظهر عاطفه ی جوشان و احساسات زلال و پاک هستند و به دلیل آن که هنوز به فطرت و ملکوت نزدیک و پذیرای حقیقت اند . رسول اکرم (ص) می فرماید : « اِنَّ اللهَ بعثنی بَشیراً و نَذیراً ، خَالفنی الشّیوخ و حالفنی الشّبان لِأَنَّهُم ارق افئده » خداوند مرا مژده دهنده و هشدار دهنده برانگیخت . پیران با من سر ناسازگاری گذاشتند و جوانان با من هم پیمان شدند ، زیرا جوان ها دل های نرم و مهربان دارند .

بهره گیری پیامبر از دل های نرم و عاطفه ی سیال جوان یکی از رمز و رازهای مؤفّقیّت پیامبرانه است . نکته ی مهم دیگر تخیّل پویا ، ذهن نقاد و آرمان خواهی نوجوان و جوان است که همین ویژگی نیز تکیه گاه تکاپوها و پویه های مثبت می تواند باشد .

در سخنان مقام معظم رهبری یکی از انگاره ها و القائات منفی که شدیداً نفی شده است و آن انحراف نسل جوان است . نسل جوان امروز ایران سرشار شور و شعور است و خطا و اشتباه گاه گاه ، محصول همان روح تنوّع طلب ، بلند پروازانه و ویژگی های دوره ی نوجوانی و جوانی است که با هدایت و ارشاد ، شکیب و صمیمیّت و انعطاف قابل حل و اغماض است .

جوانان امروز ایران درعرصه های گوناگون علمی افتخارات فراوان آفریده اند که موفّقیّت های آنان در المپیادهای علمی، پژوهش ها و نوآوری ها و جنبش نرم افزاری مشهود است . در عرصه ی جهاد نیز افتخارات امروز ما پس از دفاع مقدس و هشت سال ایثار و پاکبازی و ایستادگی ، مدیونِ روحِ ایمان ، سلحشوری و علاقه مندی به دین و سرزمینِ مقدّس ایران است .

رهبر معظم انقلاب اسلامی چند تذکّر و هشدار در سخنان خویش فرموده اند :

1-     مراقب تلاش دشمنان در جلوگیری از پیشرفت تحصیلی خود باشید .

2-     درس خواندن ، جهاد دانش آموزان در مقابل این توطئه هاست .

3-     پاکدامنی ، پارسایی و حفظ ایمان و رستگاری در کنار درس خواندن لازم است .

4-     قدر جوانی و نیرو و نشاط این دوره را باید دانست .

5-     باید از فرصت خوب و ارزشمند و گرم نظام و انقلاب اسلامی حدّاکثر بهره را گرفت .

دانش های زبانی و ادبی

نکته ی دوم این درس ، تفاوت زبان و ادبیّات است ، زبان وسیله ی تفهیم و تفاهم است . این پدیده ، وسیله ای است تا مردم با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و نیازهای یکدیگر را رفع نمایند . زبان نقش های فرعی دیگری نیز دارد که از آن ها می توان به حدیثِ نفس و تفکّر اشاره کرد . ادبیّات شالوده ای زبانی دارد و به مثابه ی ساختمانی است که بنیان آن ، زبان است . در عین حال ادبیّات راز و رمز ماندگاری زبان است . اگر ادبیّات یک زبان از بین برود ، زبان نیز رو به زوال می نهد . اهل فن تفاوت های زیادی بین زبان و ادبیات قائل شده اند . هرچند مرز تازه ای نیز نمی توان برای این دو متصوّر شد . برای مطالعه ی بیش تر می توان به کتاب « زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنّت و مدرنیته » تألیف دکتر علی محمد حق شناس مراجعه کرد .

همان طور که نخستین کار در بررسی و مطالعه ی هر علمی ، طبقه بندی آن است . در آموزش و تدریس که امروزه خود دانش ویژه به شمار می آید ، بازشناسی درست پهنه های دانش مورد آموزش ، امری سنجیده و در خور توجّه است . به همین روی ، گام نخست در آموزش ادبیّات فارسی و زبان فارسی ، شناخت به هنجار این دو پهنه و ایجاد ذهنیّت درست نسبت به آن دو است .

به کار بستن ابزارهای بایسته هر قلمرو به فراخور آن و بهره گیری از برنامه ها و روش های شایسته برای رسیدن به هدف هایی که در گستره زبان و پهن دشت ادب در پیش رو است ، از گام هایی است که هر آموزنده باید در تدریس از سر درنگ و اندیشه بدان بنگرد .

به دیگر سخن ، شناسایی و ارزیابی هر پدیده ای در حقیقت چونان خشت نخستینی است که اگر به هنجار نهاده شود تا پایان نظم و آرایش خواهد داشت و اگر جز این باشد ، بر بنیادی لرزان ، دیواری نا استوار سر بر خواهد آورد .

بازشناسی دو پدیده از یکدیگر : از آن جا که هر وادی برای خود ابزار ، روش و هدف ویژه ای دارد ، برای آن که در کار آموزش دچار درآمیختگی این روش ها و اهداف نشویم ، باید به جدایی و شناخت دقیق زمینه های مورد نظر بپردازیم . به همین سبب اکنون می کوشیم به شرح و بازنمود دو قلمرو ادبیّات و زبان پرداخته ، چگونگی جدایی و پیوند آن دو را فرا پیش نهیم .

زبان یک پدیده ی زنده و پویا و سامان مند اجتماعی است که انسان برای ایجاد پیوند و رساندن پیام خود در جامعه بشری از آن بهره می گیرد . بنابراین باید به کارکرد جامعه شناسی زبان توجّه کنیم .

این که گفته شد ، زبان پویا و زنده است به آن معناست که چونان هر موجود دیگر از بافت ها و اندام واره ای بهره مند است و در پویه ی خود هر بخش آن پیدایی و زایایی و بالندگی و سرانجام فرسایش و نابودی را در پی دارد . به بیانی دیگر ، پیکره ی زبان و تک واژه های آن مانند هر پدیده ی طبیعی دیگر زندگی و مرگی دارند . این زندگی و فرسودگی هر زبان ، به مرده ریگ فرهنگی و روح جمعی و تبار قومی گویش وران و جامعه زبانی آن وابسته است ، زیرا « زبان هر قوم روح آنان و روح آنان زبانشان است » .

هم چنین گفتیم که زبان پدیده ای سامان مند است ، این نظم و سامان را می توان در تمام بافت های زبان اندام وارگی آن نشان داد . به همین دلیل زبان پژوهان همواره از زبان به عنوان دستگاه و نظام یاد کرده اند و بر این باورند که در هر سه بافت اصلی زبان ( آوایی ، نحوی ، معنایی) نظمی وجود دارد که به یاری آن می توانیم به سادگی به توصیف آن بپردازیم .

از ویژگی های دیگر زبان ، «اجتماعی» بودن آن است یعنی « نقش عمده زبان ، ایجاد ارتباط و مراوده ی اجتماعی است ، بنابراین زبان به عنوان یک پدیده ی کاملاً اجتماعی کارکردی جامعه شناختی دارد و از این دیدگاه شناخت ذهن و فکر یک جامعه زبانی از راه زبان بسیار در خور ارزش است و حتّی با بررسی زبان از طریق دو نمودگار اصلی آن (گفتار و نوشتار) می توان به کارکرد فرهنگی و تأثیر آن در حفظ هنجارهای ارزشی و اجتماعی و روحیّه ی جمعی یک قوم ، پی برد . ادبیّات و زبان دو دنیای ویژه اند و بررسی و ارزیابی آن ها نیز مستقل از یکدیگر است . هرچند ادبیّات بدون زبان نمی تواند پدیدار شود ، آن گاه که پدید آمد ، چیزی فرازبان است و دست زبان به دامن آن نمی رسد .

هدف ادبیّات و زبان : زبان ابزاری است برای انسان تا به کمک آن پیوندی با هم نوع خود برقرار نماید و خواست خود را بازگو کند و به مقصود خویش برسد . پس هدف از به کار بستن زبان ، برقراری پیوند اجتماعی و پیام رسانی است . از این روی ، در قلمرو زبان تأکید بر سر این است که : « چه بگوییم » .

ناگفته پیداست در پهنه ای که اصل بر « پیام رسانی » است ، اهل زبان تلاش می کند تا به سادگی و با کوتاه ترین واژگان (توجّه به اصل اقتصاد زبانی) و به دور از هر زیور و پیرایه های ادبی سخن خود را بر زبان آورد اّما در پهنه ی ادبیّات ، سخنور در پی آن است که زیباروی سخن خود را به آرایه ها و زیورها بیاراید و به فریبایی و زیبایی بیش تر سخن بگوید. به همین سبب در ادبیّات عناصری همچون « احساس » ، « عاطفه » ،  « خیال » و موسیقی کارآیی ویژه ای دارند ، زیرا در قلمرو ادب ، هدف آفرینش زیبایی و هنر است .

به سخنی دیگر ، آن چه برای سخنور ادب دان و آشناروی با این قلمرو ، با ارزش است ، نیکوتر آراستن سخن است و تمام تلاش و پافشاری بر این است که « چگونه بگوید » و این « چگونه گفتن » را به روشنی در شعرهای دلفریب و خرد آشوب ادب دیرپای فارسی می توان بازنمود بدین سان درمی یابیم که ادبیّات و زبان از یکدیگر متفاوت اند ، چرا که ابزار و روش و هدف های هر یک فرق می کند . برای روشن شدن تفاوت و پیوند زبان و ادبیّات می توان گفت : زبان همچون راه رفتن است . حرکتی به هنجار و سامان مند است که بر خاک می خزد و بر سطح و افقی روان است ولی ادبیّات چونان پایکوبی و رقص است . خیزشی فراهنجار و هنجارگریز است . پدیده ای است جوشیده از شور و تپش و پران .

زبان تنها ابزار است در خدمت انسان ، مانند رنگ برای نگارگر ، سنگ برای پیکر تراش و بت گر و نت و آهنگ برای نوازنده و موسیقی امّا ادبیّات هنری است که پیامش در سرشت آن نهان است . ناگفته پیداست که نقش زبان در حفظ و پاسداشت مرده ریگ فرهنگی نباید کوچک شمرده شود . « تدریس زبان » به خودی خود هدف نیست ، بلکه این آموزش باید قاعدتاً دری را بر روی دنیای دین و فرهنگ ـ که زبان تکیه گاه برگزیده امّا نه منحصر به فرد آن است بگشاید . در حقیقت زبان دو نقش دارد : از طرفی ابزاری برای ایجاد ارتباط بین افراد یک جامعه زبانی است و از طرفی دیگر تکیه گاه فرهنگ و دین به معنی وسیع آن است که بین عناصر دیگر ، ادبیّات را دربر می گیرد . ادبیّات یکی از قلمروهای بسیار مهمّ گنجینه ی فرهنگی هر جامعه زبانی است . ادبیّات همه ی فرهنگ نیست بلکه یکی از عناصر مهمّ آن است . زبان و فرهنگ یکدیگر را نفی نمی کند .

پیوند زبان با ادبیّات : زبان برای ادبیّات ابزار است ، یعنی مادّه ای اوّلیّه ی ادبیّات زبان است امّا تفاوت در این است که آن چه رنگ و نام ادبیّات یافت ، دیگر زبان نیست . ادبیّات یک حوزه ی مستقل از حوزه ی زبان است ، یعنی همان چیزی که « دکتر شفیعی کدکنی » می گوید : « حادثه ای که در زبان روی می دهد » این حادثه گرچه در زبان روی می دهد ، ولی زبان نیست یعنی زبان از این حادثه به بعد به چیز دیگری تبدیل می شود که به حوزه ی هنرها متعلّق است . زبان شناسان تعریف زبان را به این صورت می دهند که نظامی است ساخته شده از نشانه های آوایی دل بخواهی برای انتقال پیامی که در آن از نشانه های معنایی ( و نه آوایی ) و انگیخته ( و نه دل بخواهی ) ساخته شده است و ( و نه برای ارتباط و نه انتقال بلکه) برای خلق زمینه ها و فضاهایی که خواننده چون در آن فضاها قرار بگیرد ، خود به آفرینش پیامی در مایه ی پیام شاعر یا نویسنده می پردازد .

آموزش ادبیّات و زبان فارسی :

اکنون سخن بر سر این است که آیا با جدایی دو قلمرو زبان و ادبیّات از یکدیگر ، راه کارهای تدریس و سنجه ای ارزیابی این دو درس یکسان اند؟

هر درس و پهنه ای ابزار بایسته و روش درخور خود را می خواهد و اگر جز این باشد ، تلاشی بیهوده است که به گمراهی ره خواهد یافت ، چرا که درس و بحث زبان را با نگرش منطقی علمی و خرد باورانه باید بررسی کرد و آموزش داد امّا در درس ادبیّات نگرش هنری و ذوقی است که براحساس و عاطفه استوار است . در درس زبان تعلیم صورت می گیرد ولی در ادبیّات انگیزش عواطف و پالایش درون منظور نظر است . در درس زبان فارسی مهارت ها آموزش داده می شود امّا در ادبیّات تنها با هنرهای زبانی آشنا می شویم .

مطالعه و ارزیابی زبان محتاج روش ها ، شیوه ها و نتیجه گیری هایی است که با آن چه در ارزیابی ادبیّات به عنوان یک هنر به کار می رود ، تفاوت دارد . واضح است داشتن یا نداشتن خط در ارزش زبان به عنوان یک زبان تأثیری ندارد . همان طور که داشتن یا نداشتن ادبیّات در ارزش یک زبان به عنوان یک زبان تأثیری ندارد . وقتی که ما درباره ی ارزش­های ادبی یا فرهنگی یک زبان سخن می گوییم ، در واقع اصلاً درباره ی خود زبان سخن نمی گوییم بلکه درباره ی مقام اجتماعی یا اعتبار چیزهایی غیرزبانی مانند فرهنگ و ادبیّات گفت وگو می کنیم .

بنابراین از ادبیّات نباید انتظار داشت که به ما کاربردهای علمی زبان را بیاموزد . ادبیّات جنبه ی تزئینی زبان است . ادبیّات مخلوق ذوق و عواطف است و با کاربردهای عملی زبان تفاوت بسیار آشکاری دارد . کوشش برای آموختن زبان از طریق ادبیّات به شکستی دو جانبه خواهد انجامید ، نه زبان آموخته می شود و نه ارزش های هنری آثار ادبی و آموزه های اخلاقی ـ تربیتی آن به نحو شایسته دریافت می شود . آموزش کاربردهای عملی زبان برای پرورش مهارت های زندگی در یک جامعه پُرتکاپو بسیار ضروری است .

خط و نوشتار

ما زبان و گفتار را در خانه و خطّ و نوشتار را در مدرسه می آموزیم .

زبان و گفتار ریشه در ذات و طبیعت انسان دارد ، در حالی که خطّ و نوشتار ذاتی انسان نیست و ریشه در اجتماع و فرهنگ او دارد . انسان همواره از نعمت زبان و گفتار برخوردار بوده است .

سابقه ی زبان و گفتار به میلیون ها سال پیش باز می گردد ولی سابقه خطّ و نوشتار به حدود ده هزار سال پیش می رسد .

خطّ و نوشتار خاستگاه اجتماعی و فرهنگی دارد و ساخته ی خود انسان است .

ما هنگام یادگیری زبان ، این استعداد خدادادی را در قالب زبانِ مشخّص می ریزیم ، یعنی آن را بسته به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم ، به شکل زبان فارسی یا عربی یا انگلیسی و ... درمی آوریم .

خطّ و نوشتار را انسان بنا به ضرورت های اجتماعی و فرهنگی اختراع کرده و برای تثبیت زبان و گفتار به کار گرفته است.

خطّ و نوشتار به طور غیرمستقیم و به واسطه ی گفتار با زبان پیوند می خورد . به این معنا که نخست زبان را به صورت گفتار درمی آوریم ، آن گاه گفتار را به کمک خط به شکل نوشتار می نویسیم .

اطّلاعات کمکی

زندگی نامه : رهبر عالی قدر ، حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه ای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود .

رهبر بزرگوار در بیان نخستین خاطره های زندگی خود از وضع و حال زندگی خانواده شان چنین می گویند :

«پدرم روحانی معروفی بود ، امّا خیلی پارسا و گوشه گیر ... زندگی ما به سختی می گذشت ، من یادم هست شب هایی اتّفاق می افتاد که در منزل ما شام نبود ! مادرم با زحمت برای ما شام تهیّه می کرد و ... آن شام هم نان و کشمش بود » .

« منزل پدری من که در آن متولّد شده ام ، تا چهار ـ  پنج سالگی من ، یک خانه 60-70 متری در محلّه ی فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفه ای ، هنگامی که برای پدرم میهمان می آمد ، همه ی ما باید به زیرزمین می رفتیم تا مهمان برود . بعد عدّه ای که به پدر ارادتی داشتند ، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده ، به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم » .

رهبر انقلاب ، این گونه پرورش یافت و از چهارسالگی به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند . سپس در مدرسه ی تازه تأسیس اسلامی « دارالتعلیم دیانتی » ثبت نام کردند و این دوران تحصیل ابتدایی را در آن مدرسه گذراندند .

در حوزه ی علمیّه : ایشان در دوره دبیرستان ، خواندن « جامع المقدمات » و صرف و نحو را آغاز کرده بود . سپس از مدرسه ی جدید وارد حوزه علمیّه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ، ادبیّات و مقدّمات را خواند .

درباره ی انگیزه ی ورود به حوزه ی علمیّه و انتخاب راه روحانیّت می گویند : « عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی روحانیّت پدرم بود و مادرم نیز علاقه مند و مشوق بودند » .

در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات ، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درس های خارج مجتهدان بزرگ حوزه ی نجف اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه ی علمیّه را پسندیدند و پدر را از قصد خود آگاه ساختند . ولی پدر موافقت نکرد . پس از مدّتی ایشان به مشهد بازگشتند .

آیت الله خامنه ای از سال 1337 تا 1343 در حوزه ب علمیّه ی قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه ، مشغول شدند و از محضر بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ، امام خمینی ، شیخ مرتضی حائری یزدی و علّامه طباطبایی استفاده کردند . در سال 1434 از مکاتباتی که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند متوجّه شدند که یک چشم پدر به علّت آب مروارید نابینا شده است . بسیار غمگین شدند و به این نتیجه رسیدند که به خاطر خدا از قم به مشهد هجرت کنند و از پدرشان مواظبت نمایند .

ایشان در این مورد می گویند :

« به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد . به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم . اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم ، اعتقادم این است که ناشی از همان بری ( نیکی ) است که به پدر ، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام » . ایشان در مشهد از ادامه ی درس دست برنداشتند و جز ایّام تعطیل یا مبارزه و زندان و مسافرت ، به طور رسمی تحصیلات فقهی و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد به ویژه آیت الله میلانی ادامه دادند . هم چنین از سال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار ، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینی به طلّاب جوان و دانشجویان نیز می پرداختند .

مبارزات سیاسی : آیت الله خامنه ای به گفته خویش « از شاگردان فقهی ، اصولی ، سیاسی و انقلابی امام خمینی (ره) هستند » امّا نخستین جرقه های سیاسی و مبارزاتی و دشمنی با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سیّد مجتبی نواب صفوی » در ذهن ایشان زده است ، هنگامی که نواب صفوی با عدّه ای از فداییان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه ی سلیمان خان ، سخنرانی پرهیجان و بیدارکننده ای در موضوع احیای اسلام و حاکمیّت احکام الهی و فریب و نیرنگ شاه و انگلیس و دروغگویی آنان به ملّت ایران ، ایراد کردند . آیت الله خامنه ای آن روز از طلّاب جوان مدرسه ی سلیمان خان بودند ، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نواب واقع شدند . ایشان می گویند : « همان وقت جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اوّلین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد » .

همراه با نهضت امام خمینی (قدس سره) : آیت الله خامنه ای از سال 1341 که در قم حضور داشتند و حرکت انقلابی و اعتراض آمیز امام خمینی (ره) علیه سیاست های ضدّ اسلامی و آمریکا پسند محمدرضا شاه پهلوی ، آغاز شد ، وارد میدان مبارزات سیاسی شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب های فراوان و شکنجه ها و تبعیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر از هیچ خطری نترسیدند . نخستین بار در 9 محرم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فردای آن به شرط این که منبر نروند و تحت نظر باشند ، آزاد شدند . با پیش آمدن حادثه ی خونین15 خرداد باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده ، تحویل بازداشتگاه نظامی دادند و ده روز در آن جا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانی شدند .

دومین بازداشت : در بهمن 1342 پس از دو ـ سه روز توقّف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با علما و طلّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند . در روز پانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود ، صراحت و شجاعت و شور انقلابی ایشان در افشاگری سیاست های شیطانی و آمریکایی رژیم پهلوی ، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه ی تهران کرد . رهبر بزرگوار ، حدود دو ماه ـ  به صورت انفرادی ـ در زندان قزل قلعه حبس شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند .

سومین و چهارمین بازداشت : کلاس های تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابی مواجه شد . همین فعّالیّت ها سبب عصبانیّت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند . بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگی می کردند و یک سال بعد ـ 1346 ـ دستگیر و محبوس شدند . فعّالیّت های علمی و برگزاری جلسات و تدریس و روشنگری عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسّط ساواک جهنمی پهلوی در سال 1349 نیز دستگیر و زندانی شود .

پنجمین بازداشت : حضرت آیت الله خامنه ای « مدظله » درباره ی پنجمین بازداشت خویش توسّط ساواک می نویسد :

« از سال 48 زمینه ی حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود . حسّاسیّت و شدّت عمل دستگاه های جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من ، افزایش یافت . سال 50 مجدداً و برای پنجمین بار به زندان افتادم . پس از آزادی دایره درس های عمومی تفسیر و کلاس های مخفی ایدئولوژی و ... گسترش بیش تری پیدا کرد » .

ششمین بازداشت : در بین سال های 1353 ـ 1350 درس های تفسیر و ایدئولوژی آیت الله خامنه ای در سه مسجد «کرامت » ، « امام حسن (ع) » و « میرزا جعفر »  مشهد مقدّس تشکیل می شد و هزاران نفر از مردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلّاب انقلابی و معتقد را به این سه مرکز می کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامی آشنا می ساخت . این فعّالیّت ها موجب شد که در دی ماه 1353 ساواک بی رحمانه به خانه آیت الله خامنه ای در مشهد هجوم برده ، ایشان را دستگیر و بسیاری از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند . این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته ی مشترک شهربانی زندانی بودند .

در تبعید : رژیم جنایتکار پهلوی در اواخر سال  1356 ، آیت الله خامنه ای را دستگیر و برای مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد . در اواسط سال 1357 با اوجگیری مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابی ایران ، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدّس بازگشتند و در صفوف مقدّم مبارزات مردمی علیه رژیم سفّاک پهلوی قرار گرفتند .

پس از پیروزی : در جهت نزدیک تر شدن به اهداف انقلاب گام های بلند و مؤثّری برداشتند که همه در نوع خود و در زمان خود بی نظیر و بسیار مهم بودند :

  •  پایه گذاری « حزب جمهوری اسلامی » با همکاری و همفکری علمای مبارز و هم رزم خود شهید بهشتی (ره) ، شهید باهنر (ره) ، هاشمی رفسنجانی و ... در اسفندماه 1357.
  • معاونت وزارت دفاع در سال 1358
  • سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 1358
  • امام جمعه تهران 1358
  • نماینده ی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ، 1358
  • نماینده ی امام خمینی (قدس سره) در شورای عالی دفاع ، 1359.
  • حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه های دفاع مقدس ، در سال 1359
  • ریاست جمهوری ، به دنبال شهادت محمد علی رجایی دومین رئیس جمهور ایران ، آیت الله خامنه ای در مهرماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأی مردمی و حکم تنفیذ امام خمینی (قدس سره) به مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران برگزیده شدند . هم چنین از سال 1364 تا 1368 برای دومین بار به این مقام و مسئولیت انتخاب شدند .
  • ریاست شورای انقلاب فرهنگی ، 1360
  • ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام ، 1366
  • ریاست شورای بازنگری قانون اساسی ، 1368
  • رهبری و ولایت امّت ، که از سال 1368 روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (قدس سره) توسّط مجلس خبرنگان رهبری به این مقام والا و مسئولیّت عظیم انتخاب شدند ، و با شایستگی تمام توانستند امّت مسلمان ایران ، بلکه مسلمانان جهان را رهبری نمایند .

منبع : با تلخیص پایگاه رایانه ای http://www.leader.ir

بر اساس راهنمای معّلم